چند روز پیش با دخترم صحبت کردم که چرا تکالیف ریاضیش را تمام نکرد.
استدلال او این بود که آن را تمام نکرده بود زیرا دشوار بود و پسر عموی بزرگترش هنری به او گفته بود که ریاضیات بسیار دشوار است.
داستان دخترم با من در سال های ابتدایی مدرسه فرقی ندارد.
حتی وقتی نمیدانستم زیستشناسی یا فیزیک چیست، از گوش دادن به صحبتهای آنهایی که در طبقات بالا بودند، که بیشترشان درباره سختی علم بودند، خودم را متقاعد کردم که علم خیلی سخت است و برای من نیست.
وقتی در دبیرستان ثبت نام کردم، حوصله نداشتم به کلاس سوم برسم و رشته علوم را رها کنم.
در واقع، بعد از یک دوره ارشد، کتابهای علمی خود را نابود کردم. کتابها را تکه تکه کردم و به سطل زباله رفتم. من خیلی از علم متنفر بودم. مهم نیست، من حتی سعی نمی کردم آنچه را که آموزش داده می شد یاد بگیرم یا دنبال کنم، فقط به روز نگاه می کردم، می خواستم علم را کنار بگذارم.
متاسفانه وقتی به ترم اول سه ارشد رسیدم، تغییری در سیاست اجباری اعلام علم ایجاد شد!
آنهایی که از همان ابتدا در کلاس دقت می کردند، مطمئناً از من پیشی گرفتند، من از صفر شروع کردم. وقتی کلاس ریاضی داشتیم، بهانه هایی پیدا کردم. من مریض شدم! مطمئناً به قیمت آینده من تمام شد، اما پس از آن نتوانستم آن را ببینم.
همانقدر که از علم متنفر بودم، عاشق انگلیسی بودم، آهنگسازی را دوست داشتم و به خوبی اجرا کردم. با اجباری شدن علم، برخی از موضوعات هنری با هم ادغام شدند، باید بین کشاورزی و ادبیات یکی را انتخاب کرد. پدرم همیشه در مورد کتابهایی که در زمان خودش برای اولول خوانده بود به من می گفت، من همیشه آنها را بسیار جالب میدانستم، و نمیتوانستم صبر کنم تا در رشته ادبیات در O'level تحصیل کنم تا بتوانم کتابهایی درباره خودم بخوانم که پدر همیشه به او میگفت. من در بین دانش آموزان داستانی بود که کشاورزی راحت تر از ادبیات جابجا می شود، چون باید بین ادبیات و کشاورزی یکی را انتخاب کرد، من دوباره داستان اکثریت را دنبال کردم و تصمیم گرفتم کشاورزی را انتخاب کنم که جابجایی آن آسان بود! کشاورزی که انتخاب کردم یکی از بدترین رشته های من بود! من در زبان انگلیسی با D2 خوب بودم، شک ندارم که اگر چیزی غیر از کشاورزی را انتخاب کنم، در ادبیات خوب عمل می کردم.
من A'level HEL / D را انجام دادم، عملکرد بسیار خوبی داشتم و حتی برای خودم بورسیه منطقه ای دریافت کردم. من برای تحصیل، گردشگری و توسعه درخواست دادم. بهترین دوره برای من قرار بود علوم اجتماعی باشد، اما وقتی کلمه علم را دیدم تصمیم گرفتم برای زندگی ارزشمندم بجنگم، هرگز به ذهنم خطور نکرد که این یک درس سیاسی برای بسیاری از نیانجورای سیاسی است. تعصب من بدون هیچ سوالی باعث شد که برای علوم اجتماعی اقدام نکنم. دوره علوم تا حد زیادی!
حالا که بزرگ شده ام، داستان من از بسیاری جهات تغییر کرده است. من همیشه شک را در اولویت قرار می دهم، همیشه می گویم اگر چنین است و بنابراین می توانم انجام دهم، من هم می توانم انجام دهم.
همچنین یاد گرفتم که بر اساس آنچه دیگران به من گفته اند، قضاوت نکنم. من طرفدار شک هستم
اکنون من به آزمون ها و شکست ها اعتقاد دارم، به غیرممکن ها اعتقاد ندارم، به احتمالات اعتقاد دارم.
برای جوانان در آنجا امکان پذیر است. بسیاری از چیزها ممکن است اگر فقط آنها را امتحان کنیم. شانس خود را امتحان کنید، قبل از اینکه حتی تلاش کنید تسلیم نشوید.
دورین نیانجورا معاون شهردار کامپالا است
آیا داستانی در جامعه خود دارید یا نظری برای به اشتراک گذاشتن با ما دارید: به ما در editorial@watchdoguganda.com ایمیل بزنید
[ad_2]
مقالات مشابه
- رستوران: 7 دیوانه بیش از حد بالا ظروف برای سیر کردن هر ولع مصرف از فورت مایرز به ناپل
- آیا این گزارش قطعی پاسخ برای بین بگ شما باشد؟
- عرضه و تقاضا (سوپلای اند دیمند) - امیدینو.ترید
- انواع مواد شیمیایی صنعتی |رشنولب
- نیمه وانت تصادف در I-75 در نزدیکی بطری بازکن جاده بسته عازم شمال خطوط
- شرکت صادرات و واردات کالاهای مختلف از جمله کاشی و سرامیک و ارائه دهنده خدمات ترانزیت و بارگیری دریایی و ریلی و ترخیص کالا برای کشورهای مختلف از جمله روسیه و کشورهای حوزه cis و سایر نقاط جهان - بازرگانی علی قانعی
- فهرست: 8 ثروتمندترین کشیش در اوگاندا 2021
- FSU آماده شدن برای بازگشت از فعالیت های فوتبال با کروناویروس تست
- در اینجا یک راه برای ایجاد تبادل نظر ضد عفونی کننده در خانه
- پزشکان امید Covid درمان در آزمایشگاه رشد می تواند کمک در درمان