اندرو موندا: موسوینی توانست قدرت را حفظ کند زیرا فاسدترین دولت تاریخ اوگاندا را ریاست می کند.
جمعه 9 دسامبر روز مبارزه با فساد بود. نخبگان در رسانهها، دانشگاهها، جامعه مدنی و دولت به سطوح بالایی از خشم راضیآمیز برخاستهاند و دولت را به خاطر کم کاری یا هیچ کاری محکوم میکنند. ما در ژست های اخلاقی ساده ای غوطه ور هستیم که معمولی و پیش پا افتاده هستند. این استدلال ها کمک چندانی به درک ما از چالشی که با آن روبرو هستیم، ندارد.
فساد به ویژه در آفریقا ادامه یافت. قاره ما در 60 سال گذشته دستخوش تغییرات زیادی در دولت شده است: نیجریه 15، غنا 13، و غیره. هر دولتی با وعده مبارزه با فساد به قدرت رسیده است. او را نگه داشته یا ترک کرده است تا متهم به فساد شود. منتقدان می گویند اراده سیاسی برای مبارزه با آن کم است یا اصلا وجود ندارد. اما زمانی که این منتقدان به قدرت رسیدند، به استثنای تفاوت در جزئیات، فساد بدتر شد.
رئیس جمهور یووری موسوینی به قدرت رسید و قول داد با فساد مبارزه کند. او ریاست فاسدترین دولت تاریخ اوگاندا را بر عهده داشته است. این تا حد زیادی توضیح می دهد که چرا آن طولانی ترین دوام داشت. این یک قضاوت اخلاقی برای رهبری او نیست. من فکر نمی کنم که او بدون فساد بر اوگاندا حکومت کند (و می تواند). این فقط بیان یک واقعیت است. من معتقدم که بسیاری از سیاستمداران مخالف واقعاً معتقدند که می توان فساد را شکست داد. اما اگر به قدرت برسند، به همان اندازه فاسد خواهند شد.
من در خانه با خواندن سیاست در آفریقا بزرگ شدم. اتهامات فساد، قبیله و سرکوب عامل اصلی هر کودتای نظامی، قیام مردمی، مبارزات انتخاباتی، جنگ داخلی و خشم مردم علیه هر حکومتی بود. من به روزنامه نگاری پیوستم تا در مبارزه با این شرارت ها مشارکت کنم. من 27 سال آخر کار روزنامه نگاری و فکری خود را صرف تحقیق و نگارش درباره فساد کرده ام. من داستان های تحقیقی، مقالات دانشگاهی و حتی کتابی در این زمینه منتشر کرده ام. این من را با فاصله اخلاقی خاصی فروتن می کند که افسرده کننده و در عین حال روشنگر است.
من با تلاش برای درک استراتژی های حکمرانی در آفریقا شروع کردم. اما من باید به فراتر از آفریقا نگاه میکردم تا دیدگاه وسیعتری پیدا کنم - و این نیاز به فلسفه دارد. من به استراتژی های مدیریت کشورهای غنی و فقیر در زمان و مکان پرداختم. من تاریخ کشورهای غربی را در زمانی که هنوز فقیر بودند مطالعه کردم، در همان سطح هزینه سرانه دولت های امروزی ما. من آموخته ام که در یک جعبه اخلاقی و اخلاقی فکر می کنم که دولت مدرن در اختیار ما قرار داده است، که منشأ آن در تجربه کشورهای ثروتمند غربی نهفته است، اما ارتباط کمی با واقعیت ما دارد یا اصلاً ارتباطی ندارد.
منابع متعددی برای مشروعیت دولت ها وجود دارد. با این حال، برای مشروعیت دولت مدرن، توانایی دولت برای ارائه سبدی بزرگ از کالاها و خدمات عمومی به همه شهروندانش بسیار مهم است. این مدل از حکومت مستلزم سطوح بالای سازمان اجتماعی و هزینه های فراوان است. کشورهای فقیر این دو موهبت را ندارند که به این شکل حکومت کنند. بنابراین آنها بر استراتژی های مدیریتی ارزان تر و مقرون به صرفه تر - سرکوب و حمایت تکیه می کنند.
کشورهای فقیر امروز ساختار اخلاقی و اخلاقی حکومت خود را از قدرتهای استعماری در حال ترک و/یا بهعنوان کپی و چسباندن ارزشها بر اساس «بهترین شیوهها» در کشورهای ثروتمند غربی به ارث بردهاند. با این حال خواندن تاریخ غرب به من نشان داد که این ارزش های اخلاقی و اخلاقی همیشه در قلب حکومت آنها نبوده است. زمانی که هنوز در همان سطح مخارج سرانه ما بود، دولت سبدی بزرگ از کالاها و خدمات عمومی را به همه شهروندان ارائه نمی کرد. در عوض، دولتهای غربی جوامع خود را با استفاده از استراتژیهای مشابه، ارزانتر و مقرونبهصرفهتری اداره میکنند که رهبران ما امروز از آن استفاده میکنند - سرکوب و حمایت.
در واقع، بسیاری از اعمالی که ما امروزه آن را فساد می نامیم، در اوایل قرن بیستم در سراسر اروپا و آمریکای شمالی کاملاً قانونی و اخلاقی بودند. منشور اخلاقی و اخلاقی کنونی حاکمیت غربی از تبدیل جوامع فقیر و کشاورزی به کشورهای صنعتی ثروتمند تکامل یافته است. عوامل زیادی باعث این تغییر در استراتژی های مدیریت شده است. اما بحرانی ترین بخش رشد درآمدهای دولت بود. این به دولت ها منابع کافی برای خرید مشروعیت با ارائه سبدی بزرگ از کالاها و خدمات عمومی داده است.
کشورهای فقیر این معماری حکومت داری را بدون سازمان مالی و توسعه یافته اجتماعی برای اجرای آن اتخاذ کرده اند. بنابراین، کشورهای ما از نظر عملکرد بیش از حد توسعه یافته اند، اما از نظر ظرفیت توسعه نیافته اند - دامنه آنها بسیار فراتر از مرزهای آنها است. پیامد این عدم تطابق بین جاه طلبی و منابع ناگزیر به فساد منجر می شود. منابع کمیاب به طور بسیار پراکنده در یک منطقه کم جمعیت توزیع شده است. آنها سپس در دستان بی شماری از کارمندان دولتی با مهارت ها و نظارت محدود برای انجام کار قرار می گیرند. فساد و بی کفایتی از محصولات جانبی اجتناب ناپذیر این تلاش است.
از آنجایی که منابع مالی و انسانی موجود نمیتواند سبد بزرگ کالاها و خدمات عمومی را فراهم کند، دولتها سرمایهگذاری برای خرید نخبگان در جوامع قومی یا مذهبی مختلف را ارزانتر (و مقرون به صرفهتر) میدانند. در عوض، این نخبگان پلی بین دولت و تشکیل دهندگان آن ایجاد می کنند. این اساس سیاسی شدن قومیت را تشکیل می دهد - زیرا افراد جاه طلب برای به دست آوردن پیروان رای دهندگان خاص، از هویت اخلاقی، فرهنگی و روانی استفاده می کنند. آنها از این تعقیب برای به دست آوردن موقعیت های قدرت و نفوذ استفاده می کنند. و آنها را با توزیع منافع مادی بین رای دهندگان خود از طریق انجام فعالیت هایی که عمدتاً مفسده هستند، حمایت می کنند.
در سطوح پایین دولتی معلم، پرستار یا افسر پلیس، حقوق دولتی نزدیک یا کمتر از میزان نگهداری است. دولت تظاهر می کند که حقوق کارمندانش را می دهد و آنها نیز وانمود می کنند که برای آن کار می کنند. کادرهای پایینتر دولت به دلیل فرصتهایی برای دریافت درآمد اضافی از طریق بهرهبرداری از قدرت خود در مشاغل خود باقی میمانند. بدون چنین رویه ای، خدمات ملکی بسیاری از کارکنان خود را جذب نمی کند و به سادگی ناپدید می شود.
در راس فساد، چسبی است که ائتلافی آرام و ناهمگون از نخبگان مذهبی و قومی قدرتمند را در کنار هم نگه می دارد. سپس، فساد چربی است که چرخ دولت را می چرخاند، زیرا کارمندان بخش دولتی تا حد زیادی کار می کنند، زیرا درآمد رسمی آنها با سودهای غیررسمی از طریق فساد تکمیل می شود. بنابراین، فساد روشی است که سیستم کار می کند، نه روشی که شکست می خورد.
با اتخاذ اخلاقیات یک دولت مدرن در سطوح بسیار پایین هزینه های عمومی، ما همان استراتژی های مدیریتی را که به کشورهای ما اجازه عملکرد می دهد جرم انگاری کرده ایم. این نتیجه گیری ناامید کننده، اما واقع بینانه است. این بدان معناست که ما باید به فساد نه به عنوان مشکلی که می توانیم حل کنیم، بلکه به عنوان مشکلی که باید آن را مدیریت کنیم نگاه کنیم.
آیا داستانی در جامعه خود دارید یا نظری برای به اشتراک گذاشتن با ما دارید: به ما در editorial@watchdoguganda.com ایمیل بزنید
[ad_2]